دبیر شورای عالی حوزه خبر داد/موج تشرف به اسلام در دفاتر رایزنی ایران اسلامی

8858

به گزارش  روابط عمومی جامعه المرتضی از خبرگزاری حوزه ، آیت الله مقتدایی،  در اجلاسیه مدیران استانی  در اهمیت تبلیغ بین الملل  گفت: امروزه نیاز جهان اسلام و تشیع به وجود روحانی فاضل و مهذب بسیار ضروری است چرا که ما با خیل عظیم اسلام‌گرایان در کشورهای اروپایی مواجه ایم و این وظیفه حوزه‌ و روحانیت را سنگین‌تر نموده است.

عضو مجلس خبرگان رهبری یادآور شد: در برخی کشورهای اروپایی به صورت روزمره، شاهد حضور و مراجعه افراد متعدد به دفاتر رایزنی ایران، جهت تشرف به اسلام هستیم که لازم است جهت ساماندهی و مدیریت فرهنگی و آشنایی آنان با احکام اولیه اسلام برنامه‌ریزی منسجمی صورت بگیرد.

وی بیان داشت: در برخی دفاتر رایزنی ایران در خارج از کشور واحدی به نام دفتر تشرف راه‌اندازی شده است و کسانی که علاقمند به اسلام هستند و می‌خواهند مسلمان شوند با مراجعه به آن دفتر، شهادتین را گفته و مسلمان می‌شوند. به طوری که در سال گذشته در یکی از دفاتر حدود دویست نفر مراجعه کننده داشته و برخی به صورت خانوادگی جهت تشرف به اسلام مراجعه نموده‌اند.

آیت‌الله مقتدایی ساماندهی و مدیریت این تازه‌مسلمان‌ها و آداب و احکام مسلمانی، بیان مسایل شرعی احکام و مسایل اعتقادی در قالبی نو را از دیگر وظایف حوزه و روحانیون عنوان کرد.

وضعیت ما در تبلیغ خارج از کشور مطلوب نیست

1233

حجت الاسلام زادهوش در تبیین وضعیت کنونی تبلیغ خارج از کشور گفت:متاسفانه مهندسی فرهنگی مشخص و عملکرد روشن و موثری در خصوص تبلیغات خارج از کشور در طول چند دهه گذشته نداشته­ایم. اقداماتی نیز که تاکنون صورت گرفته، ضعیف، پراکنده و بدون پیوستگی بوده است.

مهم­تر از همه اینکه، نهادهای متولی و مسئول همچون حوزه و ارگان­هایی که وظیفه تبلیغات خارج از کشور را برعهده داشتند؛ در این رابطه اقدام به نیروسازی نکردند. تشکیل دانشکده و یا مدارس تربیت مبلغِ خارج از کشور در طول این سال­ها از اموری بوده که به فراموشی سپرده شده است.

جایگاه اختصاصی مخاطبان نخبه در برنامه ­های بلندمدت

80995746-54246184

به گزارش روابط عمومی جامعه المرتضی علیه السلام،حجت الاسلام زادهوش طی گزارشی به جایگاه  اختصاصی مخاطبان نخبه در برنامه ­های بلندمدت  این مرکز تاکید کرد.

وی گفت:مخاطبان نخبه فصل جدایی در سند چشم انداز آینده جامعه المرتضی علیه السلام دارند و سعی می­ کنیم در همه عرصه ­های تبلیغی از تبلیغ مجازی گرفته تا حضوری، به مخاطبان نخبه توجه ویژه ­ای داشته باشیم.

زیرا آنها هم دیرتر از بقیه از تبلیغات عمومی اغنا می­شوند و هم اینکه در صورت تاثیر پذیری، خود عامل اثرگذاری فراوانی بر مخاطبان­شان هستند.

وی افزود:وقتی نخبگان علمی، ورزشی، هنری و فعالان اجتماعی از مطلبی تاثیر بپذیرند، معمولا این مطلب بر روی آثار،گفته ها، مواضع، اشعار و نوشته ­هایشان خودنمایی می­کند و تمام اینها در راستای اهدافی است که ما می­ خواهیم.

عهده داران تبلیغ و گروه­های مخاطب در جامعه المرتضی علیه السلام

unnamed111

حجت السلام زادهوش ،ریاست جامعه المرتضی علیه السلام در گزارشی به عهده ­داران تبلیغ در این مرکز اشاره کرد.

ایشان عهده ­داران تبلیغ در این مرکز را روحانیون و غیر روحانیونی هستند که سلامت اعتقادی، صلاحیت اخلاقی، دانش اسلامی کافی و توانمندی مهارتی آنان در یکی از عرصه­های تبلیغ احراز گردد.

وی افزود:در سند چشم ­اندازی که برای این مرکز طراحی کرده­ ایم، مخاطب و اولویت اصلی در انتخاب مخاطب را غیرمسلمانان قرار داده­ایم.

علت این انتخاب آن است که  معمولا مبلغان ، شبکه های ماهواره ای و مراکز اسلامی تبلیغ خود را معطوف به مخاطبان مسلمان کرده اند و کمتر کسی به طور تخصصی برای غیرمسلمانان تبلیغ می‌کند.
از این رو ما وارد دایره غیرمسلمانانی همچون چینی زبانها شدیم که تقریبا هیچ سابقه­ای نداشت و در حال حاضر ۳۵نفر برای زبان چینی در مرکز ما تحصیل می­کنند و امسال نیز تعدادی از آنان را به سفر تمهیدی خواهیم برد.

روایتی جالب و خواندنی از سفر کاملا اتفاقی چند اسپانیایی به قم!!

unnamed

دو دختر و دو پسر اسپانیایی که از دوستان چند سال پیش دانشجویی من در سوئد بودند تابستان امسال به ایران آمدند تا با هم سفری دو هفته ای به شهرهای مختلف داشته باشیم. برنامه خاص و دقیقی برای سفرمان نداشتم. قرار شده بود برحسب شرایط در این باره تصمیم بگیریم ولی یک از دوستانم آریانا، راجع به چند شهر ایران از جمله قم از من سوال کرده بود. با خنده و تعجب به او گفته بودم جای مناسبی برای سفر نیست.

صبح آخرین جمعه ماه رمضان من و چهار دوست اسپانیایی ام از تهران به سمت کاشان راه افتادیم. قرار بود یک شب در کاشان بخوابیم و روز بعد به سمت اصفهان حرکت کنیم. نزدیک عوارضی قم – کاشان که رسیدیم یک حس کنجکاوی و هیجان عجیبی در من شکل گرفته بود. هیچ تصوّر و ذهنیتی از شهر قم نداشتم. دلم می خواست یکبار هم که شده به این شهر بروم. اما در نهایت منصرف شدم و از تابلوی خروجی به سمت قم رد شدم.

به عوارضی رسیدیم. وارد دهانه پرداخت عوارضی که شدم درحالیکه پول را بدست کارمند عوارضی میدادم پرسیدم که آیا به خانمهای خارجی هم اجازه ورود به حرم میدهند؟ کارمند جوان که چهره‌ ای آرام و مذهبی ای داشت به داخل ماشین نگاهی کرد و گفت چرا ندهند؟ منتهی از ورودی قم دیگر رد شده ای و باید همینجا دور بزنی. پولی که برای عوارضی داده بودم را پس داد و مسیر ورود به شهر را در آن سوی بزرگراه با دست نشانم داد.

وقتی دور میزدم برای مهمان هایم توضیح دادم که برنامه همین الان عوض شد و به قم میرویم. همگی می خندیدیم و نمی دانستیم قرار است چه اتفاقی پیش آید. آیا همه چیز بخوبی پیش می رود یا برای مان دردسر درست می شود؟

مراسم روز قدس تازه تمام شده بود و کوچه ها و خیابانهای اطراف حرم به نظر شلوغ تر از روزهای معمولی بود. بعد از پارک کردن ماشین، مجبور بودیم مسیری طولانی را پیاده راه برویم و بدلیل ساخت و سازهای اطراف حرم، پیدا کردن مسیر اصلی گیج کننده بود. برای دقایقی در کوچه های اطراف گم شدیم.

از روبرو یک مرد سالمند و متشخص که به نظر از خادمان حرم بود به سوی ما می آمد. در حالیکه بطری آبی که در دست داشتم را پشت خودم پنهان کردم آدرس حرم را از او پرسیدم. چند دقیقه بعد یک مرد با ۲ زن و دختر پوشیده در چادر از کنارمان رد شدند. باز هم با احتیاط جلو رفتم و آدرس حرم را پرسیدم. کمی جلوتر بر سر یک دوراهی در یکی از کوچه های خلوت و داغ اطراف حرم باز هم از دو مرد میانسال که در حال گفتگو بودند آدرس را پرسیدم
حس عجیبی بود. عجیب و جدید.

به مکالمه و مراوده با چهره هایی از این دست با آن پیراهن های روشن و یقه های آخوندیشان، با آن ریش انبوه و جای مهر بر پیشانی شان، با آن قیافه هایی که معمولاً یا باتوم و بیسیم و اسلحه بدست شان دیده بودم، یا در حال کتک خوردن از دست شان فرار کرده بودم و یا در محیط های اداری و دولتی با نفرت و خشم از کنارشان عبور کرده بودم عادت نداشتم.

سال های سال بود که لبخندی عاری از کراهت بر لبان این جماعت ندیده بودم. سال های سال بود که نگاهی مستقیم به چشمان این جماعتی که دنیا را به رنگ دیگری میدیدند نداشتم. نمیدانم دلیلش چه بود. همراهی با چند خارجی؟ مهمان نوازی؟ حضور در سیاره ای دیگر؟ نمیدانم! اما هرچه بود به نظرم رسید همه‌ی برخوردها خیلی بهتر از آنچه فکر می کردم بود.

هرچه به حرم نزدیکتر میشدیم به حجم جمعیت اضافه میشد. کم کم هول و اضطراب عجیبی در دلم افتاده بود. کم کم سنگینی نگاه های مستقیم و طولانی عابران، نگاه های متعجب و پرسشگر زائران، نگاههای بی روح، نگاه های بی تفاوت، نگاههای خشمگین، و نگاههای ترسناک مردم بیشتر می شد. گهگاهی هم لبخندی از میانه‌ی جمعیت جلب توجه میک رد که شاید بیشتر به دلیل دیدن توریست ها بود.

در امتداد آخرین کوچه منتهی به حرم، من که جلوتر از بقیه راه می رفتم، مکثی کردم، برگشتم و رو به سوی دوستانم چرخاندم. ظاهر پسرها معقول بود. نگاهی به سرتاپای دخترها کردم. شلوار تنگ، پیراهن کوتاه، روسری های رنگی نصف و نیمه بر روی سر. با خودم گفتم آیا تصمیم درستی گرفته ام؟ آیا برخورد مناسبی با ما خواهد شد؟ آیا بهتر نیست همینجا برگردیم؟

زیر آفتاب داغ تابستان قم، برای چند ثانیه به هم خیره ایستاده بودیم. فضای محیطِ پر از عابرِ کوچه آنقدر سنگین شده بود که بدون حتی کلمه ای، آنا که احتمالاً نگران شده بود گفت آیا به ما اجازه میدهند وارد شویم؟ بهتر نیست برگردیم؟ هر چهارنفر منتظر پاسخ من بودند. تصمیم سختی بود. میان ماجراجویی و احتیاط باید یکی را انتخاب می کردم! عملاً ضرورتی برای نگرانی نبود ولی به طور غریزی می دانستم که خیلی چیزها در این سرزمین بی دلیل اتفاق می افتد و شاید …

گفتم مشکلی نیست. نگران نباشید. فقط روسری هایت ان را کمی جلوتر بکشید. برگشتم و به درون جمعیتی که دیگر بسیار متراکم شده بود حرکت کردیم.

روبروی در ورودی حرم که رسیدیم تازه متوجه شدم که ورودی خانمها و آقایان متفاوت است. دخترها می گفتند اگر مشکلی پیش نمی آید خودشان م یروند داخل حرم. مطمئن بودم که با این لباس اجازه ورود ندارند. اما آیا کار درستی است که تنها به داخل بروند؟ گفتم باید چادر سر کنند اما بهتر است همینجا منتظر من باشند تا سوال کنم. از میان ازدحام مقابل در ورودی حرم خودم را به نگهبانی که زیر سایه ایستاده بود رساندم و برایش توضیح دادم که چهار نفر همراه خارجی دارم. گفت باید با دفتر امور بین الملل هماهنگ کنم. سمت راست، انتهای کوچه، ورودی ۱۳.

همگی به سمت ورودی مذکور راه افتادیم. از دوستانم خواستم بیرون منتظر باشند و من وارد حیاط پشتی حرم شدم. به اتاق دفتر امور بین الملل رسیدم. چند مرد میان سال و ریش دار در اتاق نشسته بودند. پشت میز هم یک آخوند نشسته بود. عبا به تن نداشت ولی عمامه و لباس بلند زیر عبای آخوندی اش را پوشیده بود.

برخورد مناسبی داشت. بعد از اینکه ماجرا را توضیح دادم، گوشی را برداشت و به جایی زنگ زد. به آنسوی خط آمرانه گفت بگو بهرامی بیاید. بگو بهرامی بیاید.
بعد هم به یکی از افراد داخل اتاق گفت سریع برود و دو تا چادر برای خانمها بیاورد و رو به در نیمه باز گوشه‌ی اتاق هم بلند گفت وسایل پذیرایی برای مهمانها آماده کنند.
سپس به من که با چشمهای متعجبم نگاه میکردم با لبخند گفت برو بیارشون اینجا تا اول گلویی تازه کنند، چادرها را هم دم در تحویل بگیر و سرشان کن.

از اتاق خُنک دفتر امور بین الملل خارج شدم. ظهر داغ آخرین جمعه ماه رمضان بود. حس عجیب و جدیدی سرشار از هیجان و خوشحالی در من ایجاد شده بود. به سمت در ورودی دویدم.
یک نفر دو چادر روشن و گلدار برای مهمانهای خانم آورده بود. چند خانم چادر بسر در حال خروج از حرم بودند. از ایشان خواستم به دوستان خارجی ام نحوه سر کردن چادر را یاد بدهند. البته خودم هم میتوانستم یاد بدهم ولی بیشتر بدنبال بهانه ای بودم برای ایجاد ارتباط با دنیای بیگانه و غریبی که انگار تازه کشفش کرده بودم.

دنیای بیگانه ای که زیر چادر دفن شده بود. یا شاید برای آزمودن نحوه برخوردشان با خارجی ها یا برای نزدیک تر شدن به انسان هایی که همیشه دور بودند. دوستانم چادرها را به سر کردند و وارد حیاط سمت چپ حرم شدیم.

باز هم جلوتر از بقیه بودم و هر چند ثانیه برمیگشتم و به دختران اسپانیایی چادر پوشیده‌ی پشت سرم نگاهی می کردم و لبخندی میزدم. نزدیک دفتر امور بین الملل که شدیم، دیدم آخوند پشت میز بهمراه دو نفر دیگر بیرون از اتاق منتظر ما هستند. یکی از آن دو نفر بهرامی بود. جوانی حدود سی سال، با صورتی آفتاب سوخته که نشان می داد از اهالی جنوب ایران است. با ریشی به اندازه یک مشت بسوی ما آمد و با مردها دست داد و با لهجه‌ی انگلیسی بسیار خوبی به دوستان خارجی ام خوشامد گفت.

وارد اتاق شدیم. آخوندی که گویا رییس دفتر بود دو میز کوچک از اتاق بغلی آورد و جلوی مهمانان خارجی گذاشت و سپس چند بطری آب معدنی خنک بهمراه چند کیک روی میز قرار داد و رفت. برای من آب و کیک نیاورد. اما آندرو، لیوانی پر از آب کرد و بدست من که کنار آقای بهرامی نشسته بودم داد.

سپس آقای بهرامی شروع کرد به انگلیسی حرف زدن. بسیار سلیس و روان صحبت می کرد. از تاریخچه‌ی مکان و شخصیت حضرت معصومه و اینکه که بوده و چه کرده و چه جایگاهی در مذهب شیعه دارد توضیح میداد.

بعد از آن فاز صحبت هایش تغییر کرد. تا حدی مشغول تبلیغ اسلام شد و کمی هم درس احکام می داد. از امام غایب گفت و از معجزات پیامبر اسلام. از مقایسه هایی بین اسلام و مسیحیت گفت و از همیاری عیسی مسیح و امام مهدی در روز ظهور و غلبه اش بر نظام ظلم حاکم بر جهان.
دلم می خواست زیر گوشش بگویم برادرجان سعی کن بیشتر روی جنبه های انسانی و مهربانی و اخلاقی و تاریخی اسلام تمرکز کنی تا جنبه های ماوراء الطبیعه و اعجاز. اما سکوت کردم.

بهرامی همچنان در حالت صحبت کردن بود و به نظر دلش می خواست از فرصتی که پیش آمده استفاده کند و از همه چیز و همه جا حرف بزند. ساعت نزدیک پنج و نیم بعدازظهر شده بود.

گهگاه نگاهی کوتاه بین من و دوستانم که روبروی من نشسته بودند رد و بدل میشد. نگاه هایی کوتاه، پر از حرف و زیرچشمی. نگاه ها را تند می دزدیدیم تا مبادا خنده مان بگیرد یا حالتی به چهره بگیریم که میزبان متوجه شود که دیگر حواس مان از صحبت هایش که بیش از دو ساعت طول کشیده بود پرت شده است.

اواخر کار بود که بهرامی گفت اگر کسی سوالی دارد در خدمت است. یکی از دخترها از علت پوشش اجباری و حجاب پرسید. آقای بهرامی هم از اینکه این موضوع بخاطر سلامت و امنیت خود خانم هاست صحبت کرد و آنها را با جواهراتی مقایسه کرد که صاحبش در معرض دید غریبه ها نمی گذارد. یکی دیگر از دخترها وسط حرفش پرید و گفت همه آنچه گفتید از نقطه نظر یک مرد است.

بهرامی مایل بود بیشتر حرف بزند. من هم گفتم که دیگر دیر شده است و باید کم کم برویم چون عازم کاشان هستیم. آقای بهرامی باز هم توضیحاتش را ادامه داد و چند بار گفت که این یک بحث خیلی عمیق و طولانی است. ایمیلش را روی کاغذی نوشت و داد دست دوستانم که در آینده بتوانند کاملتر به این بحث ادامه دهند. سپس همگی کفشهای مان را که درآورده بودیم پوشیدیم و راهی حیاط حرم شدیم.

در حیاط حرم، آقای بهرامی همچنان از اعجازات اسلام صحبت می کرد.
از شق القمر و اینکه سازمان ناسا خطی میان کره ماه کشف کرده که نشان از دو نیم شدن آن در گذشته میدهد، و اینکه طبق مطالعات علمی آب زمزم تنها آب شفابخش و دارای عناصر خاص است، و اینکه فیزیک ثابت کرده که محل احداث کعبه مرکز ثقل کره زمین است و غیره

پس از پایان بازدید از محوطه خارجی حرم، گفتند که حدود دو سال است به خارجیها اجازه ورود به صحن حرم را دیگر نمیدهند. کمی در حیاط مشغول عکس گرفتن شدیم.
در آخر در حالی که به سمت در خروجی حرم می رفتیم، آقای بهرامی به من گفت لابد در زندگی کارهای خوب زیادی کرده ام و بنده خاص و منتخبی هستم که در چنین روزی، آخرین جمعه ماه رمضان، از آن سر دنیا به زیارت حرم آمده ام و حضرت مرا طلبیده است. آرام و با لبخندی ساختگی گفتم امیدوارم که اینطور باشد.

تجربه‌ی جالبی بود. همگی به اتفاق از اینکه به قم رفتیم راضی بودیم. روزهای آخر سفر دوستانم می گفتند این بهترین بخش سفرشان نبود ولی متفاوت ترین بخش آن بود و خیلی از اینکه به آنجا رفتند و از نزدیک با آن محیط به قولشان رادیکال، روبرو شدند راضی هستند.

ایجاد گروه‌های تبلیغی بین‌المللی مسلط به زبان‌های مختلف

zadhosh8293 (1)

به گزارش روابط عمومی جامعه المرتضی علیه السلام ،حجت‌الاسلام والمسلمین احمد زادهوش در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) اظهار کرد: جامعة المرتضی یا مرکز تربیت مبلغ و تبلیغ بین‌الملل براساس رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر لزوم ایجاد تحول در حوزه‌های علمیه ایجاد شد.

وی افزود: ایشان فرمودند بروید در قم مدرسه‌ تربیت مبلغ برای دنیای خارج راه بیندازید و در همین راستا حوزه تصمیم به ایجاد چنین مرکزی گرفت.

حجت‌الاسلام والمسلمین زادهوش با بیان اینکه کار اصلی این مرکز جذب و تربیت، اعزام مبلغ و به کارگیری مبلغان در رسانه‌های مختلف، محافل دانشگاهی و ارتباط با علاقه‌مندان در فضای مجازی است، گفت: با توجه به نوپا بودن مرکز، فعالیت‌های خوبی در تمامی عرصه‌ها انجام شده است که از جمله آن‌ها ایجاد گروه‌های تبلیغ به زبان‌های مختلف است.

رئیس مرکز بین‌المللی تبلیغ تصریح کرد: گروه‌های تبلیغی پرتغالی، روسی، فرانسوی، آلمانی و کره‌ای تشکیل شده و در فضاهای مختلف همچنین فضای مجازی مشغول به تبلیغ هستند.

زادهوش تولید محتوای دینی و اسلامی همچنین تبلیغی، و ترجمه آثار فاخر و در عین حال پرکاربرد مذهبی و دینی برای علاقه‌مندان در خارج کشور و ارایه آن به صورت مجازی و غیرمجازی را از دیگر فعالیت‌های این مرکز دانست.

حجت‌الاسلام والمسلمین زادهوش با اشاره به برگزاری دوره‌های مختلف تبلیغی عنوان کرد: یکی از فعالیت‌های اصلی این مرکز جذب طلاب برای تربیت مبلغ است که تاکنون 45 نفر در حد تبلیغ هستند و آموزش‌های مرکز را که فراگیری زبان یکی از محورهای اصلی آن است سپری کرده‌اند.

وی ادامه داد: بیش از 90 نفر در حال گذراندن دوره تبلیغی هستند و 120 نفر برای سال جدید پذیرش خواهند شد و دروسی مانند روابط بین‌الملل، فلسفه غرب، ادیان و مذاهب و … از جمله دروسی است که خواهند گذراند.

حجت‌الاسلام والمسلمین زادهوش برگزاری دوره‌های تمهیدی برای مبلغان را از دیگر فعالیت‌ها برشمرد و گفت: چندی قبل یک دوره تمهیدی به کشور لبنان با حضور تعدادی از مبلغان صورت گرفت.

وی افزود: ارایه مقاله به کنفرانس‌های بین‌المللی از دیگر کارهایی است که با حمایت این مرکز و از سوی دانش‌آموختگان انجام می‌شود که از جمله آن می‌توان به پذیرش شش مقاله در این کنفرانس‌ها اشاره کرد.

زادهوش ارتباطات در فضای مجازی(ژاپن)؛ ارزش‌های اسلامی در ارتباطات(لهستان)؛ جایگاه اجتماعی زن در دیدگاه استاد مطهری(یونان)؛ اقتصاد اسلامی با تکیه بر دیدگاه شهید صدر(یونان)
و جایگاه زن در اسلام(ایتالیا) را از جمله این مقالات عنوان کرد.

عرصه ­های عملیات تبلیغی مؤسسه بين المللي المرتضي (ع)

 

233333333333

به گزارش روابط عمومی جامعه المرتضی علیه السلام ،حجت الاسلام زادهوش ریاست محترم مرکز ،در گزارشی عرصه های عملیات تبلیغی جامعه المرتضی را تبیین کرد:

ادامه مطلب

ارتباط با میهمانان و گردشگران خارجی از سوی طلاب جامعه المرتضی (ع)

Untitled-111

به گزارش روابط عمومی جامعه المرتضی علیه السلام، در سند چشم انداز این مرکز مخاطب و اولویت اصلی در انتخاب مخاطب غیر مسلمان است و علت این انتخاب آن است که معمولا مبلغان شبکه‌های ماهواره‌ای و مراکز اسلامی تبلیغ خود را معطوف به مخاطبان مسلمان کرده‌اند و کمتر کسی به طور تخصصی برای غیرمسلمانان تبلیغ می‌کند.

تبلیغ مجازی از جمله عرصه‌های عملیات تبلیغی است که راه‌اندازی سایت www.byislam.com و حضور مبلغان در تالارهای گفتگو و شبکه‌های اجتماعی، پاسخگویی به چند صد سوال به صورت آنلاین و آفلاین و تولید بانک‌های اطلاعاتی از مخاطبین از جمله فعالیت‌های این عرصه است.

ارتباط با میهمانان و گردشگران خارجی، تولید محتوی در زمینه ترجمه، تهیه و انتشار کتاب و اعزام مبلغ به خارج از کشور از دیگر عرصه‌های عملیات تبلیغی جامعة‌المرتضی (ع) است.

فعالیت های تبلیغی مؤسسه بين المللي المرتضي (ع) در عرصه های مختلف

به گزارش روابط عمومی مؤسسه بين المللي المرتضي (ع) ،حجت‌الاسلام حجت‌الله داودی مدیر  مؤسسه بين المللي المرتضي (ع) [مرکز تربیت مبلغ و تبلیغ بین‌الملل ]یکی از عرصه های فعالیت این مرکز فعالیت های تبلیغی میان توریست ها دانست وافزود:

گرچه کشورمان به اندازه کشورهایی مانند فرانسه توریست ندارد، اما رقمی در حد یکی دو میلیون توریست به کشورمان می آیند که نباید برنامه شان صرفا بازدید از آثار تاریخی کشور باشد و این توریست ها علاقه دارند که شبهات موجود در خصوص محدودیت های اسلامی، حجاب و حقوق زن را مطرح کنند که پس از پاسخ گرفتن نیز قانع می شوند.

وی اظهار کرد: توریست در هنگام سفر با داشتن وقتی آزاد، فرصت سخن گفتن با یک روحانی را دارد که خود این سخن گفتن برایش جذاب است و پس از برگشتن به کشورش به نوعی با بیان واقعیت ها، مبلغ ما می شود.

مدیر مؤسسه بين المللي المرتضي (ع)، با اشاره به فعالیت مرکز تربیت مبلغ و تبلیغ بین‌الملل در عرصه های مختلف گفت: این مرکز در بحث فضای مجازی و توریست ها به صورت جدی کارکرده است و در عرصه خارج از کشور در هر کجا که لازم بوده است، همکاری کرده است.

برگزاری دوره های آموزش مبلغین برای خارج از کشور

داودی یکی از فعالیت های مؤسسه بين المللي المرتضي (ع) را آموزش دانست وافزود: بسیاری از طلبه های زبان دان حوزه، نیاز به آموزش متونی برای تبلیغ دارند که در دوره های یکی دو ساله در این مرکز با مبانی لازم آشنا می شوند.

وی ادامه داد: طلبه ها در دوره های آموزشی جهت تبلیغ خارج از کشور، با مباحثی همچون دین و آداب و رسوم جامعه هدف، شیوه تبلیغ، جامعه شناسی تبلیغ و مدیریت فرهنگی آشنا می شوند.

خاطره زیبای حجه الاسلام و المسلمین احمد زادهوش

komeil 92.2.5 (8)

به گزارش  روابط عمومی جامعه المرتضی علیه السلام،حجه الاسلام والمسلمین زادهوش ریاست محترم جامعه المرتضی در بیان خاطرات خود می گویند:

چند سال پیش که روحانی کاروان حج بودم در شهر مدینه اتفاق جالبی افتاد که نشان دهنده‌ی تاثیر شگرف اهل بیت در جذب و هدایت انسانها و برطرف کردن موانع درونی آنان و ذوب کردن گرفتگی‌ و دل‌مردگی‌های آنان است.

ایشان نقل می‌کنند: هنگام ظهر و موقع صرف نهار بود که جوانی جلو آمد و گفت: در مدینه معجزه شد. همگی برگشته و او را نگاه کردیم و مشتاق شدیم ببینیم چه اتفاقی افتاده است. وقتی از او خواستیم ماجرا را تعریف کند گفت: من پدر خانمی دارم که با وجود 62 سال سن، در اعتقاداتش ضعیف است و اصلا نه نماز می‌خواند، نه عبادت می‌کند و نه در مجالس یا امور دینی دیگر شرکت می‌کند؛ حتی گاهی فحاشی هم می‌کند و کلا قائل به دین و نمازو آخرت و امامان و … نیست.

وقتی در ایران بودیم و خواستیم برای حج ثبت نام کنیم و اصلا برای حج آمدن روی ایشان حسابی باز نکرده بودیم ایشان گفت: من هم می‌خواهم بیایم. همگی تعجب کرده بودیم و هرچه گفتیم سفر ما سفر حج و خانه خدا و مدینه و … است و شما کجا می‌خواهید بیایید گفت:

شما چکار دارید؟ من هم همراه شما می‌آیم. می‌خواهم برای گردش بیایم. شما بروید به عبادت و زیارتتان برسید، من هم می‌روم دنبال گردش و تفریح خودم. عوض اینکه اینجا بخواهم بیرون بروم، آنجا بیرون می‌روم و خوش‌گذرانی می‌کنم، کاری هم به کار شما ندارم.

ما هم قبول کردیم و ایشان همراه ما آمد. اتفاقا درمدینه برای هتل جدا از هم افتادیم و ایشان در هتلی جدای از هتل ما اتاق گرفت. دیروز بود که پیش ما آمد تا به دخترش سری بزند و حالش را بپرسد. با هم نشستیم پای صحبت کردن که وسط حرفهایش فهمیدم در این دو روز اقامت در مدینه به مسجدالنبی که کنار هتلش هم بود نرفته و سر نزده است.

وقتی می‌خواست برگردد گفتم: همراه شما می‌آیم تا آدرس هتل شما را یاد بگیرم و دفعه‌ی بعد من بیایم دنبال شما. ابتدا قبول نکرد، اما اصرار کردم و همراهش به راه افتادم.

مسجدالنبی به گونه‌ای بود که دقیقا بین هتل ما و ایشان قرار داشت. وقتی خواستیم از مسجدالنبی رد شویم دیدم ایشان مسیرش را عوض کرده و می‌خواهد مسجدالنبی را دور بزند. گفتم: این دیگر چه کاری است؟ به عقل انسان جور در نمی‌آید که بخواهیم این‌همه راه خودمان را دور کنیم. بیایید از وسط مسجد رد شویم تا راهمان را کوتاه کنیم. ایشان قبول نکرد. اصرار کردم بازهم نپذیرفت. بالاخره آنقدر از گرما و آفتاب و دور شدن راه و … گفتم و اصرار کردم که نهایتا به اجبار راضی شد از وسط مسجد عبور کنیم.

حواسم را جمع کردم و او را به دقت زیرنظر گرفتم. همین که وارد مسجد شدیم احساس کردم تحت تاثیرفضا و حال و هوای مسجد قرار گرفته است. جلوتر رفتیم و باز نگاهش ‌کردم دیدم حالش تغییر کرده و لحظه به لحظه دارد تغییرحالتش شدیدتر می‌شود طوری که نگران شدم و با خودم گفتم نکند واقعا برایش اتفاقی بیفتد و آن‌موقع چه جوابی دارم بدهم.

همین که به وسط مسجد پیامبر رسیدیم ناگهان افتاد روی زمین و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن واشک ریختن و فریاد زدن. به کلی دگرگون شده و انگار تازه متولد شده بود و از این رو به آن رو شد. شروع کرد به توبه کردن و معذرت خواستن و نماز و عبادت کردن. بعد از این همه سال برگشت، آن هم در سن 62 سالگی. الان هم دو روز است که مشغول نمازو رازو نیاز و عبادت است و هنوز از مسجدالنبی بیرون نیامده است.